گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
شرح خطبه حضرت زهرا ( سلام الله علیها )
جلد دوم
اي مردم! بدانید که من فاطمهام



اشاره
ثم قالت: ایها الناس! اعلموا انی فاطمۀ! و ابی محمد اقول عودا و بداء و لا اقول ما اقول غلطا و لا افعل ما افعل شططا لقد جائکم
صفحه 10 از 107
رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمؤمنین رؤوف رحیم [ 2] . فان تعزوه و تعرفوه تجدوه ابی دون نسائکم و اخا
ابن عمی دون رجالکم و لنعم المعزي الیه صلی الله علیه و آله فبلغ الرسالۀ صادعا بالنذارة مائلا علی مدرجۀ المشرکین ضاربا ثبجهم،
آخذا باکظامهم داعیا الی سبیل ربه بالحکمۀ و الموعظۀ الحسنۀ [ صفحه 18 ] یکسر الأصنام و ینکت الهام حتی انهزم الجمع و ولوا
الدبر حتی تفري اللیل عن صبحه و اسفر الحق عن محضه و نطق زعیم الدین و خرست شقاشق الشیاطین وطاح وشیظ النفاق و انحلت
عقد الکفر و الشقاق و فهتم بکلمۀ الاخلاص و نفر من البیض الخماص و کنتم علی شفا حفرة من النار مذقۀ الشارب، و نهزة الطامع و
قبسۀ العجلان و موطئ الأقدام تشربون الطرق، و تقتاتون القد و الورق اذلۀ خاسئین تخافون ان یتخطفکم الناس من حولکم فانقذکم
الله تعالی بمحمد صلی الله علیه و آله بعد اللتیا و التی بعد ان منی ببهم الرجال [ صفحه 19 ] و ذوبان العرب و مردة اهل الکتاب کلما
اوقدوا نارا للحرب اطفأها الله او نجم قرن للشیطان او فغرت فاغرة من المشرکین قذف اخاه فی لهواتها فلا ینکفی حتی یطأ صماخها
باخمصه و یخمد لهبها بسیفه مکدودا فی ذات الله مجتهدا فی امر الله قریبا من رسول الله سیدا فی اولیاء الله مشمرا ناصحا، مجدا کادحا
و انتم فی رفاهیۀ من العیش وادعون فاکهون آمنون تتربصون بنا الدوائر تتوکفون الأخبار و تنکصون عند النزال و تفرون من القتال.
آنگاه خطاب به حاضران در مسجد گفت: اي مردم! [ صفحه 20 ] بدانید من بی شبهه فاطمه هستم و پدرم محمد صلی الله علیه و
آله. این نخستین و آخرین گفتار من با شماست. آنچه را که میگویم نه از راه صواب به خطا رفته و نه بعمد از آن کجروي دارم.
چیزي که قابل تردید نیست؛ از میان خودتان پیامبري به سوي شما آمد. و آنچه که رنج شما در آن بود بر وي سخت گران بود و
حریص بر سعادت شما و سخت مهربان و داراي عفو و بخشش بود و چنانچه این پیامبر را شناسایی کنید، میبینید که پدر من است
و نه پدر زنان شما و برادر پسر عمم و نه برادر مردهاي شما میباشد. وه! چه نیکو نسبتی، درود خدا بر وي و فرزندانش باد! او
رسالت خود را در حالی که صفهاي مشرکان را میشکافت و از راه آنها سخت برکنار بود، همچنان بر گروه مشرکان میکوفت که
راه نفس کشیدن بر آنان میگرفت و به راه پروردگارش به حکمت و اندرز نیکو میخواند و بتها را در هم میشکست و سرهاي
مشرکان را به زمین میانداخت، ابلاغ کرد. سرانجام، سپاه گردآمدهي دشمن شکست خورد و عقبنشینی کرد و بامداد اسلام از
افق تاریک شرك به درآمد و چهرهي تابناك حق جلوهگر شد [ صفحه 21 ] و زعیم دین لب به سخن گشود و آواي شیاطین،
خاموش و گروهک نفاق، هلاك و همبستگی کفر و نفاق از هم متلاشی شد و شما مردم کلمهي اخلاص (لا اله الا الله) را به همراه
گروهی از مجاهدان سفیدرو به زبان راندید و شما قبل از رسالت پیامبر صلی الله علیه و آله در نزدیکی آتش سهمناك نابودي
بودید و در حقارت به مانند آبکی در دهان و لقمهاي روي زبان- که هضم و بلعیدن آن بسیار آسان- و پاره آتشی که شتابزدهاي
آن را برباید و زورمندان در زیر پایشان لگدمال کنند بودید و از گندابی مینوشیدید و از گوشت مردار خشکیده تغذیه میکردید و
در ذلت بودید و مطرود از اجتماع بشري به سر میبردید و همواره در بیم ابرقدرتهاي اطرافتان بودید که هستی شما را نربایند. در
این هنگام بود که خداي متعال شما را از چنان وضع فلاکتبار و شرایط سخت، به وسیله محمد صلی الله علیه و آله نجات بخشید؛
اما نجاتی از پس حوادث بزرگ و کوچک و از پس دست و پنجه نرم کردن با مردان دلیر و گرگان عرب! و شورشیان اهل کتاب.
هر وقت آتش جنگی به پا میشد، [ صفحه 22 ] یا شاخی از شیطان نمودار میشد و یا دهانی از مشرکان براي فروبردن شما گشوده
میشد، پدرم برادرش را (مولا- صلوات الله علیه-) به گلوگاه آن حوادث هولناك گسیل میداشت. او هم با پایمردي تا سر آن
فتنهانگیزان را به خاك نمیمالید و با شمشیر شرربارش آتش فتنه را خاموش نمیکرد برنمیگشت او در راه خدا رنجپذیر! کوشا در
اجراي فرمان او، پیوسته نزدیک به رسول خدا، با پیوند نزدیک رسول خدا صلی الله علیه و آله، سروري از اولیاي خدا و همیشه
آماده براي جهاد، خالص و زحمتکش و کوشا در راه اسلام بود؛ اما شما در کمال آسایش خاطر، راحت و در ایمنی، در انتظار
هلاکت ما و جویاي خبر سقوط مجاهدان اسلام به سر میبردید و به هنگام نبرد رویاروي، عقبنشینی کرده و از کارزار فرار
میکردید.
صفحه 11 از 107
توضیح مفردات
عودا و بدأ: آخرین و اولین گفتارم. غلط: اشتباه کردن در سخن؛ لذا فرمود: لا اقول ما اقول غلطا. [ صفحه 23 ] شطط: دوري و تجاوز
از حق، افراط در دوري در مکان، مانند شطت الدار؛ یعنی، خانه بسیار دور است و در حکم، مانند آن که در آیهي شریفه آمده:
عزیز علیه: دشوار و گران است بر او. ما عنتم: آنچه موجب مشقت و «. لقد قلنا اذا شططا؛ یعنی، گفتار بسیار دور از حقیقت گفتهایم »
دشواري شما باشد. حریص علیکم: بسیار مشتاق و خواهان. تعزوه: نسبت بدهید او را. صادعا: از صدع: آشکار کردن و شکافتن و به
جاي آوردن فرمان. مدرجه: راه و محله و مرکز. نذاره: به کسر نون از ماده انذار: بیم دادن. مائلا: اگر مائلا علی مدرجۀ المشرکین
باشد، به معناي در حالی که حمله میبرد به مرکز مشرکان؛ اگر مائلا عن مدرجۀ المشرکین باشد؛ یعنی، از راه و مرکز مشرکان،
منحرف بود. ثبج: وسط هر چیز و عمدهي آن، میان پشت و کتف. اکظام: جمع کظم (به فتح کاف و ظا): گلو، دهان، راه تنفس.
ینکت: با نون و تا از نکت: به روانداختن، به سر درافکندن را میگویند؛ طعنه فنکته: شمشیر زد او را، پس به سر درافکند. الهام:
جمع هامه: سرها، کنایه از بزرگان قوم. انهزم: شکست خورد. ولوا الدبر: پشت برگرداندند، کنایه از شکست. [ صفحه 24 ] تفري
اللیل عن صبحه: شب شکافت صبح را. اسفر: روشن شد. محض: خالص. شقاشق: جمع شقشقه (به کسر شین اول و دوم): آنچه اشتر
مست از دهان بیرون کند، کنایه از سخنوري است. طاح: هلاك شد. وشیظ: مردمان رذل و پست و جلف. جوهري گوید: وشیظ:
برخی از مردم هستند که داراي ریشه واحدي نباشند و در مقابل، وسیط؛ یعنی، شریف. انحلت: گشوده شد. عقد: جمع عقده:
گرهها. شقاق: مخالفت و عناد. فهتم: به زبان آوردید. کلمۀ الاخلاص: کلمهي لا اله الا الله. نفر: مردم (کمتر از ده نفر و به بیشتر از
ده نفر گفته نمیشود). بیض: به کسر با،جمع ابیض: سفیدپوستان. خماص: جمع اخمص: گرسنگان؛ فی نفر من البیض الخماص: در
میان گروهی از سفیدرویان گرسنه شکم بر اثر روزه (کنایه از اهل ورع و تقواست). شفاء: به فتح شین: طرف هر چیز و کنار آن،
شفا حفرة: کنار گودال. [ صفحه 25 ] مذقۀ: به ضم میم: نوشابهي اندك آب؛ مذقۀ الشارب: نوشیدن یک جرعه آب. نهزة: به ضم
نون و سکون ها و فتح زا: فرصت. قبسۀ: به ضم قاف: شعله کوچک آتش؛ قبسۀ العجلان: شعلهاي از آتش که شخص با شتاب و
« وطئ الاقدام » ؛ عجله بردارد (کنایه از حقارت و پستی در برابر قدرتهاي بزرگ آن عصر است). موطیء: به فتح میم و طا: لگدکوب
مثل مشهوري است در مذلت و مغلوبیت و در این جا مراد، لگدکوب ملتهاست. الطرق: به فتح طا و سکون را: گنداب، آب آمیخته
به بول شتر. تقتاتون: از قوت به معناي غذا؛ یعنی، آذوقه خود قرار میدادید. القد: به کسر قاف و تشدید دال: پوست بز دباغی نشده
برگ درخت « ورق » (کنایه از اشیاي پست است، و احتمال دارد از قدید؛ یعنی، گوشت خشک شده در آفتاب باشد، و در نسخهاي
است). تقتاتون القد: قوت قرار میدادید از پوست دباغی نشدهي چهارپایان (کنایه از وخامت اوضاع اقتصادي است). اذله: جمع
کونوا قردة » : ذلیل: خوارها و زبونها. خاسئین: جمع خاسئ: ذلیل و رانده شده (کنایه از مطرود بودن است) و در آیهي شریفه است
و اخسأ » : خطاب به طاغیان بنیاسرائیل-: بشوید بوزینهها در حالی که پست و رانده [ صفحه 26 ] شدهاید، و در دعاهاست -« خاسئین
به همزه وصل؛ یعنی، شیطان مرا از من ذلیل و دور کن! یتخطفکم: بربایند، از تخطف: ربودن با سرعت. انقذکم: نجات « شیطانی
بخشید. اللتیا و التی: به فتح لام در اللتیا: رویدادهاي بزرگ و کوچک. ذؤبان: به ضم ذال و سکون همزه، جمع ذئب: گرگان. ذؤبان
العرب: سرکردگان عرب (کنایه از خطرناك بودن آنهاست). منی: به ضم میم و کسر نون: گرفتار شد. بهم الرجال: به ضم با و فتح
ها (مثل غرف جمع غرفه): مردان دلیر؛ بهم جمع بهمۀ. مردة: به فتح میم و را و دال، جمع مارد: طغیانگران و سرکشان. أطفاها: فعل
ماضی از إطفأ، به معناي خاموش کردن. نجم: آشکار شد؛ نجم: (به سکون جیم) آشکار شدن و روییدن گیاهها. قرن: به فتح قاف و
سکون را: شاخ. فغرت: به فتح فا و غین: گشوده شد؛ فغر فاغرة: گشوده شد دهانی، ظاهرا در گشوده شدن دهان استعمال میشود.
اعوذ بک من عقاربها الفاغرة افواهها؛ بار الها! پناه میبرم به تو از » : در صحیفهي ملکوتیهي سجادیه- صلوات الله علیه- است
صفحه 12 از 107
قذف: فعل ماضی از قذف: انداختن. [ صفحه 27 ] لهوات: به فتح لام و ها، جمع لهاة «. عقربهاي جهنم که دهانهاي خود را گشودهاند
بر وزن حصاة: زبانک دهان (کنایه از محل احاطه و گلوگاه دشمن و وسط معرکه جنگ). فلاینکفئ: برنمیگشت، دستبردار نبود.
یطأ: مضارع از مصدر وطیء: لگدکوب میکرد. صماخ: به کسر صاد: سوراخ گوش و خود گوش؛ یطأ صماخها، (کنایهي از بین
بردن و سرکوب نمودن). أخمص: به فتح همزه و سکون خا و فتح میم، بر وزن احمر: فرورفتگی کف پاي که به زمین نمیرسد.
اخماد: مصدر: خاموش کردن. لهبها: لهب بر وزن فرس، به فتح لام و هاء: شعله آتش که همراهش دود نباشد. مکدود: اسم مفعول
بالا زد پیراهن خود را از ساق پا (کنایه از آمادگی :« شمر ازاره عن ساقه » از کد، به فتح کاف: رنجپذیر، رنجبر. مشمرا: اسم فاعل از
کامل و مصمم بودن براي خدمتگزاري). کادح: رنجبر، زحمتکش. مجتهد: بسیار کوشا و نستوه. رفاهیۀ: تنآسایی؛ رفاهیۀ من
آمده که به همان معناست. وادعون: آسوده خیالان، تن « بلهنیۀ من العیش » العیش: در فراخی زندگی، و در نسخهاي به جاي رفاهیۀ
آسایان (جمع ودیع یا وادع). فاکهون: مزاحکنندگان. [ صفحه 28 ] دوائر: جمع دایره: به حوادث نامطلوب دایره میگویند. در قرآن
تتربصون: انتظار میکشیدید. تتوکفون: توقع میداشتید، «. علیهم دائرة السوء؛ بر آنها باد حوادث و رویدادهاي بد و تلخ » : کریم است
از مصدر توکف: توقع داشتن. تنکصون: از آن خیري که به طرف آن رفته بودید برمیگشتید، عقبنشینی میکردید نزال: به کسر
نون: رویارویی دو طرف در جنگ.
فاطمه بر معرفی خود تأکید میکند
متن: ثم قالت: ایها الناس! اعلموا انی فاطمه! و أبی محمد اقول عودا و بدءا و لا اقول ما اقول غلطا، و لا أفعل ما أفعل شططا. لقد
جائکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمؤمنین رؤوف رحیم.... شرح: سپس فرمود: اي مردم! بدانید که من
فاطمه هستم! و پدرم محمد صلی الله علیه و آله و این اولین و آخرین گفتارم با شماست و آنچه را که میگویم از راه غلط نبوده و
آنچه را که انجام میدهم از راه کجروي نیست. براستی پیامبري از میان شما بر شما مبعوث شد که رنج شما بر وي سخت و گران
بود و به سعادت شما حریص و به مؤمنان، بسیار مهربان و داراي عفو و بخشش بود، و چنانچه این پیامبر را نسبت بدهید و او را
شناسایی کنید، میبینید که پدر من است [ صفحه 29 ] و نه پدر زنان شما، و برادر پسر عمم است و نه برادر مردهاي شما میباشد....
در این فراز، فاطمه علیهاالسلام از شیوههاي جاري در اصول محاکمات استفاده فرموده، ابتدا به معرفی خود میپردازد؛ چه این که
حکم، تابع موضوع آن است؛ وقتی موضوع حکم ثابت شد، قهرا حکم آن ثابت خواهد شد. از این رو میبینیم فاطمه علیهاالسلام
نخست میفرماید: من فاطمه هستم! پدرم محمد صلی الله علیه و آله! تأکید میکند من فاطمه هستم؛ وقتی فاطمه بودن ثابت شد،
صدیقه بودن، و سیدة النساء العالمین من الاولین و الآخرین بودن ثابت میشود، پس هرچه میگوید، عین صواب و محض حق
است. فاطمه علیهاالسلام به آن مردم فریبخورده و سالوسزده که سخنان او را میشنیدند، بر این نام تأکید میکند که احدي با آن
نام ناآشنا نیست و مکرر این نام را از زبان پیامبر صلی الله علیه و آله همراه با احترام فراوان و عظمت شنیده بودند. وقتی مردم
فهمیدند فاطمه، فاطمه است، دیگر ثبوت حکم ضروري است و آنچه میگوید راست و عین حقیقت است. پیامبر گرامی صلی الله
علیه و آله مکرر و به اندك مناسبتی فاطمه را ستایش میفرمود و رفتاري با وي میکرد که از مقام هیچ پدري نسبت به فرزندش
معهود نیست. هنگامی که فاطمه علیهاالسلام وارد میشد، پیامبر جلو پایش بلند میشد و سینه و پیشانیاش را [ صفحه 30 ] میبوسید
] ؛ [ هی بضعۀ منی و هی قلبی و روحی التی بین جنبی، فمن آذاها فقد آذانی، و من آذانی فقد آذي الله [ 8 » : 7] ، آنگاه میفرمود ]
صفحه 31 ] فاطمه پاره تن من است و او دل و جانی که در درون من است میباشد. پس هر کس او را بیازارد، مرا آزار داده است و
از جمله القابی که مکرر دخترش فاطمه علیهاالسلام را به آن ملقب فرموده «.... هر کس مرا آزار بدهد، خدا را آزار داده است
میباشد. خداي متعال در قرآن از قول چند نفر که مأمور « صدیق » است. این هیأت از صیغههاي مبالغه است و مذکرش « صدیقه »
صفحه 13 از 107
یوسف ایها » : شدند تعبیر خواب عزیز مصر را از یوسف علیهالسلام بپرسند، نقل میکند که آنان در خطاب به یوسف چنین گفتند
چون یکی از آنان در طول معاشرت، عصمت و تقواي یوسف را دیده بود، همه را در این «.... الصدیق؛ یوسف اي بسیار راستگو
به [ صفحه 32 ] فاطمه علیهاالسلام لقب صدیقه « ما ینطق عن الهوي » لقب خلاصه کرد. اما در مورد فاطمه علیهاالسلام، پیامبري که
میدهد [ 7] . اگر خطاب رفیقان یوسف از مردم متعارف بوده و احتمال مبالغه و خطا برود چنین احتمالی در خاتم انبیا صلی الله علیه
و آله نیست و یقینی است. همهي این معرفیها در میان مسلمانها مسلم بوده و کسی را گمان اندك شبههاي در آن نمیرود [ 8] ، مگر
اینکه کسی در اصل نبوت [ صفحه 33 ] پدرش شک آورد و جز یک نفر در میان فرزندان پیامبر، فاطمه نام نداشت؛ بنابراین در
ترتب همه « فاطمه » و چنان که گفتیم با ثبوت موضوع « من فاطمه هستم » : اثبات سخنان خود فقط لازم بود خود را معرفی فرماید
و» احکام بر وي از نظر حقوقی ضروري خواهد بود. نمونه چنین کاري را هم در رفتار خود پیامبر هم میبینیم درآیه شریفهي
7] که راجع به هزیمت در جنگ احد است، قرآن میفرماید: رسول شما در طرف دیگر جبهه، شما ] « الرسول یدعوکم فی اخریکم
را به سوي خود فرامیخواند. در تفسیر این آیهي شریفه آمده است که رسول الله صلی الله علیه و آله صدا میزد: أیها الناس! أنا
رسول الله! مردم کجا فرار میکنید؟ من رسول الله هستم و دیگر بیانی نفرمود؛ زیرا فقط اثبات رسول الله کافی بود که فرد مسلمان
متعهد به خود آید. آري کجا میتوان روگرداند؟ زیرا روگرداندن از رسول، روگرداندن از خداست و آن کفر است. فاطمه
علیهاالسلام نیز به روش پدر بزرگوارش کافی است که بفرماید: أیها الناس! أنا فاطمۀ و أبی محمد صلی الله علیه و آله زیرا بلافاصله
أقول عودا و بدا؛ » : معلوم خواهد شد که فاطمه، صدیقه و فاطمه سیدة نساء العالمین است. پس از معرفی خود با تأکید میفرماید
چنین تأکیدي براي اتمام حجت است. [ صفحه 34 ] بنابراین چنین گفتهاي غلط و تجاوز از حق و «. اولین و آخرین سخنم هست
عدالت نخواهد بود. چه اینکه تجاوز از حق به دو جهت است: 1. انسان به راه خطا برود، ولی قصد صواب داشته باشد، و از آن تعبیر
به قصور میشود، مثل افرادي که در تحري و جستجوي حق هستند، اما به خطا دچار میشوند. 2. انسان بعمد تجاوز از حق نماید و
میگویند. بر این اساس است که صدیقهي « تقصیر » و به تعبیر دیگر « شطط » بر انگیزهي هواي نفس، حق را نادیده بگیرد و آن را
« شطط » است و نه از روي جهت دومی « و لا أقول ما أقول غلطا » طاهره علیهاالسلام تأکید میکند که گفتارم نه از روي جهت اولی
است، بلکه متن حق و محض واقع است. سپس در معرفی بنیانگذار اسلام با الهام از قرآن کریم چنین میفرماید: لقد جائکم رسول
من انفسکم... پیامبر شما از میان خودتان برخاسته و از شما جدا نیست، پس هرگونه رنج و ناملایماتی که بر شما وارد شود بر او
گران است و از صمیم قلب سعادت شما را آرزومند است و به مؤمنان، رؤوف و مهربان است [ 8] اگر کمی دقت کنید، خواهید دید
که او پدر من و [ صفحه 35 ] نه پدر زنهاي شما و برادر پسر عمویم و نه برادر مردان شماست. وه چه نیکو نسبتی! و چه انقلاب
حیاتبخشی در اجتماع مرگبار شما آفرید.
محتواي انقلاب
اشاره
متن: فبلغ الرسالۀ صادعا بالنذارة مائلا عن مدرجۀ المشرکین ضاربا ثبجهم أخذا بأکظامهم داعیا إلی سبیل ربه بالحکمۀ و الموعظۀ
الحسنۀ... شرح: پس بدین سان پیامبر مهربان، رسالت خود را در حالی که صفهاي مشرکان را میشکافت و از راه آنها سخت
منحرف بود ابلاغ کرد، و چنان بر گردهي مشرکان کوفت تا راه نفس کشیدن را بر آنان بست و چنین رسالتی همراه با دعوت به راه
خدا با حکمت و موعظهي حسنه بود. در این فراز، صدیقهي طاهره پس از معرفی بنیانگذار اسلام، به رسالت سنگین پیامبر در آن
به بهترین وجهی بیان میکند. در قرآن کریم « ایام الله » شرایط دشوار اشاره میفرماید و محتواي انقلاب را با تذکر دادن به
صفحه 14 از 107
و لقد ارسلنا موسی بایاتنا ان اخرج قومک من الظلمات الی النور [ صفحه 36 ] و ذکرهم بأیام الله، ان فی ذلک لآیات » : میفرماید
لکل صبار شکورا [ 9] . براستی ما موسی را با نشانههاي خود فروفرستادیم که قوم خود را از تاریکیها به نور هدایت درآرد و آنان را
«. روزهاي خدا یادآور سازد، و در چنین رسالتی نشانههایی از هدایت براي مردم استوار و سپاسگزار خواهد بود « ایام الله » به
مراد از یوم الله چیست؟
مراد از ایام الله، انقلابهاي بنیادي و اجتماعی است که به دست پیامبران و فقط با اتکاي به نیروي ایمان براي واژگون ساختن اساس
جهل و ستم با تجهیزات سیاسی ظاهري، که درست در نقطهي مقابل دعوت انبیا قرار دارد میباشد. فرق انقلاب انبیا علیهمالسلام با
دیگر انقلابها که به دست فاتحان تاریخ صورت گرفته، این است که هدف آنان از انقلاب، غلبه و به دست گرفتن اهرم قدرت است
و در زیر سپر کلماتی زیبا و فریبا، مانند: رهایی تودهها، استقرار آزادي، مراعات حقوق و مانند این رقم وعدههاي دلنشین، فقط
هدف، نیل به قدرت است که با فریب مردم به مقصد برسند؛ اما به شهادت تاریخ، این انقلابها مانند انقلاب فرانسه از آزادي حیوانی
سر درآورده، و یا مانند انقلاب روسیه، به قیافهي شدیدترین خفقان و تبدیل انسانها به ابزار کار درآمد. [ صفحه 37 ] علی
علیهالسلام در نهجالبلاغه زمینهي رشد قدرتهاي باطل را در جامعه بشري در همین نکته میداند، که باطل را در لباس حق جلوه
انما بدء وقوع الفتن اهواء تتبع، و احکام تبتدع، یخالف فیها کتاب الله و یتولی علیها » : میدهند و موجب گمراهی در جامعه میشوند
رجال رجالا علی غیر دین الله. فلو ان الباطل خلص من مزاج الحق لم یخف علی المرتادین. و لو ان الحق خلص من لبس الباطل
لانقطعت عنه ألسن المعاندین، و لکن یؤخذ من هذا ضغث و من هذا ضغث فیمزجان، فهنالک یستولی الشیطان علی اولیائه و ینجو
الذین سبقت لهم من الله الحسنی [ 10 ] . ریشهي فتنهها فقط در پیروي از هواي نفس و اغراض حیوانی است که موجب بدعت
گذاردن احکام جدید میشود که مخالف با احکام کتاب خداست، و در این شرایط است که برخی از مردم بر اساس غیر دین الهی
بر برخی دیگر مسلط شده و زمام امور را به دست میگیرند؛ زیرا اگر باطل از آمیختگی به حق رها میشد، هیچ وقت بر جویندگان
حق مستور نمیماند، و اگر حق هم به طور عریان ظاهر میشد، زبان معاندان قطع میشد، ولی همواره فتنهجویان قسمتی از حق و
قسمتی از باطل را گرفته و با هم درمیآمیزند؛ در این هنگام است که عرصهي استیلاي شیطان هموار میشود و افرادي از این [
مولاي متقیان علی علیهالسلام در «. صفحه 38 ] لغزشگاه، سالم به در میشوند که از طرف خداي متعالی، نیکی بر آنان مقرر گردیده
این قسمت با بیان بسیار رسا ریشهي انقلابها را بازگو میکند که نمیشود بنیان فتنهها و انقلابها در اصل همه باطل و دعوت به
چیزي باشد که سازگار با فطرت انسان نباشد، بلکه عدهاي براي به دست آوردن قدرت، به انقلابها و فتنهها نامهاي بسیار زیبا و
فریبندهاي میدهند و به آن قیافهي حق میپوشانند، از قبیل: آزادي، حاکمیت قانون، حقوق بشر و... و همین در آمیختن است که
زمینهي جذب را فراهم کرده و عدهاي را فریب میدهند. ولی اساس دعوت انبیا به طور روشن و بسیار مشفقانه و به اصطلاح قرآن
دعوت آشکار است که با مطالعه در تاریخ آنان (انبیا) این حقیقت، کاملا روشن است که جز استقرار عدالت بر طبق « بلاغ مبین »
دستور الهی منظور دیگري نداشتهاند، و روي همین انگیزهي الهی است که انبیا با جامعهي بشري برخورد فریبکارانه نداشته و از
نخستین گام، هدف رسالت خود را به طور عریان به مردم بازگو کردهاند و روي ضرورت در اثر مقاومت مستکبران که در قرآن از
لقد ارسلنا رسلنا بالبینات و انزلنا معهم » [ 11 ] تعبیر شده، جهت پیشبرد هدف خود دست به اسلحه زدهاند: [ صفحه 39 ] « ملأ » آنان به
الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط و انزلنا الحدید فیه بأس شدید و منافع للناس [ 12 ] ؛ به طور تحقیق، فرستادگان خود را با
نشانههاي روشن فرستادیم و با آنان جهت هدایت جامعه، کتاب و میزان نیز فرستادیم تا مردم را به قسط و عدالت وادارند، و آهن را
با دقت در این آیهي شریفه، هدف از قیام انبیا «. نیز فروفرستادیم که در آن هیبت و صلابت زیاد و منفعتهاي بسیار براي مردم است
برپایی مردم به قسط و عدل معرفی شده، و به کار بردن اسلحه پس از آن براي رفع مانع بوده که پیوسته در طول تاریخ انبیا، طیف
صفحه 15 از 107
خاصی که از آن یاد شده، به عنوان مانع در سر راه انبیا بروز کردهاند که بناچار براي از بین بردن مانع دست به اسلحه زدهاند و
و ما اسئلکم علیه من اجر ان اجري الا علی » : منظوري هم جز اجراي فرمان الهی نداشتند. در قرآن از قول پنج پیامبر نقل میفرماید
[ رب العالمین [ 13 ] ؛ از شما هیچگونه مزد و اجري درخواست نمیکنم، و پاداش من نیست مگر بر خداي عالمیان. [ صفحه 40
ویژگی رسالت پیامبر
انقلاب نمونه
اي پیامبر! نقشهها و توطئههاي مشرکان را با قاطعیت « فاصدع بما تؤمر » : صادعا بالنذارة: کلمه صدع در قرآن مکرر آمده، مانند
صدع، شکافتن اجسام سخت است. پس مفهوم کلمهي صدع، « الصدع الشق فی الاجسام الصلبۀ » : بشکاف. راغب در مفردات گوید
شکافتن ساده نیست، بلکه در جسم سخت و به هم فشرده است، و در آیهي شریفه؛ یعنی، شکافتن صفوف کاملا به هم پیوستهي
مشرکان است. ترجمهي جملهي صادعا بالنذارة، چنین میشود: بنیانگذار نهضت الهی با دادن بیم، صفهاي مشرکان را
میشکافت.... یکی از ویژگی دعوت پیامبر را همراه بودن با بیم و انذار میفرماید؛ زیرا در مقابل افراد سخت ابتدا انذار، سپس وارد
عمل شدن، بیشتر موجب تأثیر شکاف در صفهاي آنان میشود؛ از این روست که در قرآن، تمام پیامبران و بالخصوص پیامبر ما به
آمده است. حال ببینیم چرا در دعوت پیامبر، جهت بیم دادن موجب تفرقه و شکاف در صفهاي « بشیر » خیلی بیشتر از « نذیر » وصف
و ما نرسل المرسلین الا [ صفحه 41 ] مبشرین و » ؟ دشمن قرار داده شده، در حالی که دعوت انبیا مشتمل بر امید و بشارت نیز هست
توضیح این نکته که چرا جنبهي بیم دادن بیشتر است، در این است که اگر ما در عمل عاقلان دقت کنیم، میبینیم «. [ منذرین... [ 14
در مرحلهي نخست خود را از ورطهي هلاکت نجات میدهند و عمدهي نظر آنان رهایی از خطري است که تهدیدشان میکند، و
بر همین اساس است که عاقلان در مواقع تحریک براي نیل به کمالی، ابتدا به بیان آفت و گرفتاریها که در پی آن است میپردازند،
مثلا براي وادار ساختن به مشورت میگویند: ترك مشورت ندامتآور است، و یا بدون دوراندیشی مبادرت به کاري موجب
گرفتاري است. شاید جهت آن این باشد: هر چند هوا و هوس جزء سرشت آدمی است، اما با این همه اصل سعادت بر نعمت و
سعادت است و آفتها عارضی و به جهت مراعات نمودن مقررات طبیعی کارهاست. آدم و همسرش در بهشت متنعم بودند و اندك
با وسعت و فراخی از نعمتهاي بهشت به هر نحو که میخواهید استفاده « کلا منها رغدا حیث شئتما » : تذکر کافی بود که بفرماید
کنید...؛ ولی عمده بیم آفت بود که ممکن است در اثر عدم رعایت مقررات، دامنگیر آنان بشود، بدین جهت در آن طرف؛ یعنی،
ان هذا عدو لک و لزوجک فلایخرجنکما من الجنۀ فتشقی، ان لک الاتجوع فیها و لا تعري، و انک لا » : بیم دادن بیشتر سعی شده
تظمؤ فیها و لا تضحی؛ [ 15 ] . [ صفحه 42 ] براستی این شیطان دشمن تو و همسرت هست، پس مواظب باشید شما را از بهشت بیرون
«. نکند که دچار رنج و مشقت میشوید، و بر تو است که در این جا نه گرسنگی و نه تشنگی و نه برهنگی و نه آفتابزدگی بکشید
در این آیهي شریفه ابتدا با بیم دادن و معرفی دشمن، به منافع ماندن در بهشت اشاره میفرماید. پس بدین سان میبینیم عاقلان بر
حسب فطرت عقلی، نجات از آفتها را اهمیت بیشتر میدهند، چه اینکه نجات از آفتها همراه با نعمتهاست. اما اگر ضرر و خطر به
صورت دیگري ظاهر بشود، به این طریق که بزرگی فرمان بدهد، عقل به ملاحظهي جهت مولویت (سرپرستی) حکم میکند که
پس از صدور و ابلاغ فرمان اگر تخلف و سرپیچی به عمل آمد، در این صورت مؤاخذه و عقوبت متخلف بر خلاف عدالت نخواهد
بود، و همین احتمال ضرر و عقوبت مولوي در آخرت است که انبیا جامعه بشري را به آن بیم دادهاند و اساس تبلیغ انبیا را تشکیل
میدهد و خلاصه دعوتشان چنین است که ما از سوي پروردگار براي دعوت شما جامعهي بشري مأموریت داریم و گواه دعوت،
این معجزهها و نشانههایی است که حاکی از صداقت ماست، و چنانچه از دعوت ما که از طرف باري تعالی است سرپیچی کنید،
صفحه 16 از 107
خطر بسیار بزرگی در انتظار شماست. در این نقطهي حساس است که انسان بیش از دو راه در پیش خود نمیبیند: یا
دعوتکنندگان الهی دروغ میگویند، و یا در ادعا صادق [ صفحه 43 ] هستند. به طور مسلم هر منصفی نمیتواند آنان را به دروغ
متهم نماید؛ ناچار راه دومی در مقابل عقل انسان است که بر اساس حکم عقل باید انسان مصونیت از این خطر را براي خود تأمین
کند. بر همین اساس است که میبینیم همهي انبیا بویژه پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله بر حسب نقل قرآن مأمور میشود که خود
یا در جاي دیگر میفرماید: «. و قل انی أنا النذیر المبین [ 16 ] ؛ بگو اي پیامبر! من بیم دهندهي آشکار هستم » : را چنین معرفی نماید
و اوحی الی هذا القرآن لانذرکم به و من بلغ [ 17 ] ؛ به من این قرآن وحی شده تا با آن شما و هر کسی که قرآن به او رسیده بیم »
یادگار نبوت هم بر اساس الهام از قرآن میفرماید که: یکی از ویژگی پیامبر صلی الله علیه و آله ابلاغ کوبنده و شکنندهي «. دهم
همراه با بیم و انذار بوده است.
قاطعیت و انعطافناپذیري
مائلا عن مدرجۀ المشرکین: یکی دیگر از ویژگی انقلاب پیامبر، قاطعیت و انعطافناپذیري در قبال راه و صفهاي مشرکان است.
تاریخ پیامبر صلی الله علیه و آله شاهد این معناست که مشرکان و کافران در اوایل بعثت، دست به هر وسیلهاي زدند که رسول الله
و ان » : صلی الله علیه و آله را شاید از دعوتش بازدارند، ولی هرگز موفق نشدند. در این آیه به این معنا [ صفحه 44 ] اشاره میفرماید
کادوا لیفتنونک عن الذي اوحینا الیک لتفتري علینا غیره و اذا لأتخذوك خلیلا و لو لا ان ثبتناك لقد کدت ترکن الیهم شیئا قلیلا،
اذا لأذقناك ضعف الحیوة و ضعف الممات ثم لا تجد لک علینا نصیرا [ 18 ] ؛ مشرکان و کافران کم مانده بود تو را از آنچه به تو
وحی میکنیم بلغزانند و آنگاه با تو دوست شوند، و اگر صیانت ما از تو نبود، براستی کم مانده بود که به طرف آنان تمایل کنی و
در این صورت (تسلیم و انعطاف) به خواست آنان بود که بدرستی دو برابر عذاب دنیا و دو برابر عذاب آخرت را به تو
صیانت و « تثبیت » در این آیهي شریفه با تأکید بر «. میچشانیدیم و دیگر کسی را در برابر این عذاب، کمک و یاور نمییافتی
استواري، به طور کلی خط انبیاي الهی را در مقابله با صفهاي مشرکان روشن میفرماید. مشرکان سعی فراوان کردند، ولی قاطعیت
سپس مجادله در میان آنان » : و انعطافناپذیري پیامبر، آنان را از صحنه خارج ساخت. ابناثیر در تاریخ کامل چنین مینویسد
درگرفت، تا اینکه بین آنان شکاف افتاد و کینهها بر همدیگر بسته شد و قریش در مورد رسول خدا صلی الله علیه و آله زیاد به
گفتگو پرداخته و همدیگر را به جنگ و مقاومت در برابر وي دعوت [ صفحه 45 ] میکردند، و یک بار به نزد ابوطالب رفته و
گفتند: اي ابوطالب! تو در نزد ما از سن و شرافت بیشتري برخوردار هستی، میخواهیم پسر برادر خود را نصیحت کنی که به ما
کاري نداشته باشد. به خدا سوگند! ما در برابر ناسزاگویی وي بر خدایان و پدران ما و بیعقل کردن ما ساکت نمینشینیم، تا از این
کار دست بردارد و یا درگیر شویم و یکی از طرفین هلاك شود... ابوطالب خواسته و تهدید قریش را به پیامبر گزارش کرد و
گفت: خود و مرا نگهدار و بر من چیزي را تحمیل مکن که طاقت آن را ندارم. پیامبر چنین پنداشت که عمویش نظرش نسبت به
وي تغییر یافته و دیگر آن حضرت را یاري نکرده و از یاري پیامبر ناتوان شده است. پیامبر گفت: اي عموي بزرگوارم! اگر خورشید
را در دست راست من قرار دهند و ماه را در دست چپ من تا از این رسالت دست بردارم، هرگز! یا کشته میشوم و یا اینکه خدا
وقتی که ابوطالب دید قبیله بنیهاشم پیشنهاد وي را مبنی بر » : و نیز در تاریخ کامل میگوید .« [ کمک فرموده و پیروز شوم... [ 19
حمایت پیامبر قبول کردند، مسرور شد و از آنان سپاسگزاري نموده و فضیلت پیامبر را بر آنان بازگو کرد. هنگام مرگ ابوطالب،
قریش به نزد وي آمده و به او گفتند: تو بزرگ و سرور مایی و به پسر برادرت بگو که با ما منصفانه رفتار نماید و به او امر کن از
ناسزاگویی خدایان خودداري کرده، تا او را با خداي خودش رها سازیم! [ صفحه 46 ] ابوطالب پیامبر را احضار نمود و گفت. اینان
بزرگان قبیلهي تو هستند و از تو میخواهند از ناسزا گفتن به خدایان آنان خودداري نموده، تا در مقابل، آنان هم تو را با خداي
صفحه 17 از 107
خود رها سازند. پیامبر فرمود: اي عمو! آیا آنان را دعوت نکنم به چیزي که خیر آنان در آن است و آن کلمهاي است که اگر
بگویند، عرب را بر خود خاضع نموده و بر غیر عرب حاکم میشوند؟! ابوجهل گفت: آن کلمه چیست که تا ما ده برابر آن را به تو
بدهیم؟ گفت: بگویید: لا اله الا الله. همگی ناراحت شده و متفرق شدند و گفتند: چیز دیگري از ما بخواه. رسول الله صلی الله علیه و
20 ] . پس یکی از ] «. آله در پاسخ گفت: اگر خورشید را در دست من بگذارید، چیز دیگري را از شما درخواست نخواهم کرد
ویژگی انبیا آن است که در برابر مخالفان ستیزهگر خود کوچکترین انعطافی نشان ندادهاند و استوار در مقابل آنان ایستادهاند، و این
قاطعیت را صدیقهي طاهره علیهاالسلام در جملههاي بعدي این فراز، چنین تصویر میکند: ضاربا ثبجهم: پیامبر چنان بر گردنهاي
مشرکان کوفت که آخذا باکظامهم: راه نفس کشیدن را بر آنان گرفت، و مراد از گرفتن راه نفس کشیدن؛ یعنی، چنان ضربه قاطع
بود که آنان را در جا میخکوب کرده و مجال هرگونه توطئهاي را از آنان گرفت و نقشههاي. [ صفحه 47 ] باطل آنان را از بین برد.
داعیا الی سبیل ربه بالحکمۀ و الموعظۀ الحسنۀ: دعوت پیامبر یکسان نبود، بلکه سطح فکر مردم را مراعات میفرمود، و چنان نبود
که یکنواخت بر همه بتازد، بلکه با مردمان فهمیده با بیانات محکم و با مردم متعارف با اندرزهاي نیکو که فراخور درك آنان بود و
آنان نیز خوب آنها را درك میکردند که به جز خیرخواهی هدف دیگري در کار نیست، رسالت خود را ابلاغ میکرد؛ اما با چنین
نرمخویی در برابر بتها هرگز انعطاف نشان نداد. یکسر الاصنام: با تمام قاطعیت بتها را میشکست. و ینکت الهام: و با سرکردگان
کفر و شرك به ستیز برخاسته و سر آنان را به رو به خاك مذلت میانداخت. حتی انهزم الجمع و ولوا الدبر: تا اینکه در اثر کوشش،
و پیگیري بی امان و جهاد مستمر، هیبت کفار شکسته شد و جمعشان از هم پاشید و رو به فرار گذاشتند. حتی تفري اللیل عن
صبحه: و شب کفر و ضلالت از صبح ایمان و هدایت جدا و حق چهرهي خود را آشکار کرد. و نطق زعیم الدین: و پس از آن همه
مجاهدت و جانفشانی، زعیم دین با کمال حریت و آزادي لب به سخن گشود. و خرست شقاشق الشیاطین: حرکت شیطان بازایستاد
و سخن آنان خاموش شد و شیاطین کفر و عناد پس از سخنوریها به خاموشی گراییدند. [ صفحه 48 ] وطاح وشیظ النفاق: و
گروهکهاي نفاق هلاك شدند. و انحلت عقد الکفر و النفاق: و همبستگی کفر و دو دستگیها درهم گشوده شد. و فهتم بکلمۀ
الاخلاص: و بدون پروا از مشرکان، کلمهي اخلاص (لا اله الا الله) را بر زبان جاري ساختید. فی نفر من البیض الخماص: تمام این
مجاهدتها به همراهی دستهي بسیار اندکی از اهل ورع و تقوا از مجاهدان صدر اول انجام پذیرفت.
شرح اوضاع گذشته جزیرة العرب
اشاره
متن: کنتم علی شفا حفرة من النار مذقۀ الشارب و نهزة الطامع و قبسۀ العجلان و موطئ الاقدام، تشربون الطرق و تقتاتون القد و
الورق، اذلۀ خاسئین تخافون ان یتخطفکم الناس من حولکم فانقذکم الله تعالی بمحمد... شرح: یادگار نبوت به روش کتاب آسمانی
(قرآن کریم) رفتار فرموده و مردم را به تیره روزیهاي قبل از اسلام تذکر میدهد، همچون قرآن کریم که بنیاسرائیل را به اوضاع
نابسامان و هرج و مرج و روزهاي بدي که داشتند متذکر میکند که در چنگال فرعونیان گرفتار بودند، تا قدر نعمت رهایی از آن
و اذ قال » : گرفتاریها را بدانند و وضع فعلی به صورت عادي و مکرر درنیاید. قرآن در مورد بنیاسرائیل [ صفحه 49 ] میفرماید
موسی لقومه اذکروا نعمۀ الله علیکم، اذ انجیکم من آل فرعون یسومونکم سوء العذاب و یذبحون ابناءکم و یستحیون نساءکم و فی
ذلکم بلاء من ربکم عظیم [ 21 ] ؛ اي پیامبر! به یاد آر هنگامی که موسی علیهالسلام به قوم خود گفت: به یاد آورید نعمت خدا را بر
خودتان، آن زمانی را که شما را از آل فرعون نجات داد که آنان شما را با شکنجه و عذاب بد به رنج و مشقت میانداختند و
پسران شما را سر میبریدند و زنهاي شما را باقی میگذاشتند، تا آنان را به کنیزي خود درآورند، و در این دگرگونی از جانب
صفحه 18 از 107
و اذکروا اذ انتم قلیل » : اشاره به آیهي ذیل میفرماید « تخافون ان یتخطفکم الناس » و نیز با جمله «. پروردگار امتحان بزرگی است
مستضعفون فی الارض تخافون ان یتخطفکم الناس فآویکم و ایدکم بنصره و رزقکم من الطیبات لعلکم تشکرون [ 22 ] ؛ مسلمانان!
متذکر باشید شما جمعیت اندك و مستضعفی بودید در روي زمین، که همواره در بیم آن بودید که شما را بربایند، خداوند متعال به
صفحه 50 ] طبیعت ] «. شما مأوا داد و با نصرت خود شما را کمک نمود و از طیبات به شما روزي داد، تا باشد که سپاسگزار باشید
اکثر نوع انسان مگر عدهي اندکی، بر تأثیرپذیري از جو روز است و همین طبیعت است که انسان را از حساب گذشته و آینده
بازمیدارد و از یاد میبرد که در چه وضعی بود و اکنون به چه نعمتی رسیده است، و بدین جهت است که مربیان بشري براي توجه
دادن به نعمتها که اساس شکرگزاري است، بیشتر به یادآوري نعمتها تأکید میکنند که چه بودي و چه شدي، و مبادا تکرار نعمتها
آنها را از ارج بیندازد. به همین مناسبت یادگار نبوت، مسلمانان حاضر در مسجد را که از بزرگان اسلام بودند و مخصوصا انصار را
در اثر شرك و کفر در لبه و پرتگاه آتش بدبختی و فلاکت بودید، اشاره به آیهي « کنتم علی شفا حفرة من النار » متوجه میسازد که
و اعتصموا بحبل الله جمیعا و لا تفرقوا و اذکروا نعمۀ الله علیکم اذ کنتم اعداء فألف بین قلوبکم فأصبحتم بنعمته اخوانا، » : شریفه است
و کنتم علی شفا حفرة من النار فأنقذکم منها کذلک یبین الله لکم آیاته لعلکم تهتدون [ 23 ] ؛ به ریسمان استوار الهی چنگ زنید و
پراکنده نشوید و به یاد آورید نعمت خدا را بر خودتان هنگامی که دشمن یکدیگر بودید، خدا میان قلبهاي شما الفت داد، در نتیجه
به نعمت خدا با هم برادر شدید، و در کنار گودالی از آتش بودید، پس خدا شما را از آن [ صفحه 51 ] نجات داد، این چنین خدا
بعد در شرح دوران قبل از اسلام چنین شرح میدهد: شما عرب آن چنان «. آیات خود را به شما روشن میکند، تا باشد که راه بیابید
جمعیت بی قدر و ارج بودید، به مانند نوشابهي بی ارزشی براي نوشنده که هر طمعکاري به آن دست مییافت و شعلهي کوچکی
که شتابزده از آتش برمیدارد، پایمال زورمندان بودید و از آبهاي آلوده به پیشاب شتران مینوشیدید و گوشت خام و برگ
درختان را غذاي خود قرار میدادید و رانده شدگان خواري بودید که بیم آن داشتید ابرقدرتان از اطراف، شما را درربایند.
جغرافیاي عربستان
عربستان بزرگترین شبه جزیرهي دنیا، » : در شرح این قسمت به شرح کوتاهی از جغرافیاي عربستان و تاریخ قبل از اسلام میپردازیم
در جنوب قارهي آسیا واقع است. وسعت و مساحت آن بیش از سه میلیون کیلومتر و اکثر آن را صحراهاي لم یزرع تشکیل میدهد،
و حاشیه باریکی از زمینهاي مسکونی، اطراف آن را فرا گرفته و غالبا محصور به دریا و ریگزار بیکران، عمدهي خاك آن را تشکیل
میدهد. آب درهها از بارانهایی است که اغلب در ریگزارها فرو میرود و پس از مدت کوتاهی، دوران کم آبی فرامیرسد؛
[ صحرانشینان مجبورند از نقطهاي به نقطهي دیگر در جستجوي آب و چراگاه در حرکت باشند، و یکی از عوامل [ صفحه 52
. [24] «.... برخورد قبایل همین جستجوي چراگاه است
حکومت
اعراب بدوي تابع حکومتی نبودند و نظم سیاسی نداشتند و اساس ملیت و جامعهي آنان را قبیله تشکیل میداد (قبیله مجموع چند »
خانواده و قوم و خویشاوند است که همگی از شیخ قبیله که معمولا از کهنسالترین افراد قبیله و تجربهاندوزترین آنان بوده به سر
میبردند). شیخ قبیله موقعیت خود را در اثر تدبیر و جوانمردي و شجاعت به دست آورده و بیشتر در زمینهي جنگی رهبري را به
عهده دارد و نیز در کارهاي عمومی قبیله و رفع دعاوي افراد قبیله نظر میدهد. ریاست شیخ به طرز استبداد کامل نیست و در امور
مهم با انجمنی که از بزرگان قوم و سران خاندانها تشکیل شده مشورت میکند. براي انتخاب شیخ قبیله پس از مرگ پیشواي سابق،
همین بزرگان باید اقدام کنند، و گاهی بر سر به دست آوردن این منصب، میان فرزندان شیخ و برادرها و احیانا سایر نزدیکان،
صفحه 19 از 107
. [25] «.... کشمکش درمیگرفت و کار به جنگ و خونریزي میکشید
تعصبهاي قبیلگی
قوم و قبیله، واحد مستقلی بود که باید در همه چیز به خود متکی [ صفحه 53 ] باشد؛ چون تمام اقوام و قبایل دیگر اصولا بیگانه به »
شمار میرفتند و هیچ گونه حقوق و احترامی از نظر افراد این قبیله نداشتند. غارت اموال و کشتن افراد و دزدیدن و ربودن زنان،
جزء حقوق قانونی آنان بود، مگر اینکه با قبیله پیمانی داشته باشند که آن هم معمولا دیري نمیپایید و یک جسارت کوچک کافی
بود که آن پیمان را درهم شکنند، و در این هنگام، بهانه براي حملهي مجدد به دست میآمد.بدین ترتیب افراد یک قبیله، تنها
حامی و تکیهگاه خود را قبیلهي خویش میدانند و بدان بی دریغ دل بستهاند، و وسیلهي یادآوري مفاخر قبیله و نگهداري انساب و
26 ] . چنانچه در ] «.... شاخههاي قبیله و افزون نشان دادن افراد، هرچند با شمارش مردگان گور خود، به مقام برترنمایی برمیآمدند
الهیکم التکاثر، حتی زرتم المقابر [ 27 ] ؛ شما را بالیدن به مال و اولاد تا هنگام مرگ مشغول داشت، تا اینکه » : قرآن کریم وارد شده
علی علیهالسلام در نهجالبلاغه میفرماید: اول کسی که بناي اساس عصبیت را بنا «! مردگان را براي بزرگداشت به حساب میآورید
الذي وضع أساس العصبیۀ و نازع الله رداء الجبریۀ [ 28 ] ؛ شیطانی که اساس عصبیت را بنا نهاد و با خدا با لباس » : نهاد شیطان بود
صفحه 54 ] ولی امام در آخر همین خطبه میفرماید: آنچه که به تعصب جنبهي رذیله میدهد، ] «. برترطلبی به منازعه پرداخت
تعصبی است که بر اساس هیچ و پوچ باشد، مثل تعصبهاي بر اساس رنگ، قبیله و نژاد؛ اما تعصب در برابر مکارم اخلاق که از
فان کان و لابد من العصبیۀ فلیکن تعصبکم لمکارم » : فطرت الهی و والاي انسانی نشأت میگیرد، از صفات حسنه به شمار میرود
الخصال و محامد الافعال و محاسن الامور [ 29 ] ؛ اگر قرار است انسان تعصب در مسألهاي داشته باشد، سعی کند تعصب خود را در
«. خصلتهاي عالی انسانی و انجام بهترین کارها و ستودهترین امور به کار برد
خونریزي و جنگ
سرزمین عربستان مردمان دلیر و سخت جان دارد و این لازمهي سختی زندگی و موقعیت جغرافیایی است، حال اگر عصبیت جاهلی »
هم به این طبیعت ضمیمه شد، معلوم است که چه حوادث خونباري میآفریند. از طرفی هر قبیله، زن و مال و جان دیگران را شکار
قانونی خود میدانستند و از طرف دیگر، قبیلهي مورد تجاوز واقع شده هم، در انتقام، حاضر است حتی تمام افراد قبیلهي متجاوز را
از دم تیغ بگذراند. [ صفحه 55 ] صحرانشینان میگفتند: خون را جز خون نمیشوید، و مهمترین حوادث از یک برخورد سادهي دو
چهل سال طول میکشید، تا وقتی که تقریبا مرد جنگجویی در دو قبیله « بسوس » فرد از دو قبیله شروع میگشت و گاهی مانند جنگ
باقی نمیماند! یکی از بزرگترین مصیبتهاي فرد بدوي آن بود که قبیلهاي او را طرد یا خلع کند؛ بدین ترتیب وي دیگر منسوب به
قبیلهاي نبود و مورد حمایت قرار نمیگرفت و هیچ قدرت قانونی، پاسدار جان و مال او نبود و در نتیجه هر کس حق داشت او را
«! بکشد یا به بردگی بگیرد و یا اموالش را غارت کند
غارت
غارت از جمله راههاي رسمی امرار معاش بود؛ چه معلوم شد که اموال دیگر قبایل در پیش هر قبیله احترام قانونی ندارد و این رسم »
غارتگري رایج بود، اما در اثناي غارتگري خونریزي مجاز نبود. در جاهلیت « بنیتغلب » عمومی حتی میان قبایل مسیحی، مانند
عربی، زن حق نداشت آزادانه از حقوق خود استفاده بنماید و مرد حق داشت آنچه که از مهریه قرار داده میشد نگهداري نماید و
30 ] . [ صفحه 56 ] از ] «. به این وسیله به او ضرر رسانده و تجاوز کند، و نیز حق داشت او را- پا در هوا- معلقه و بلاتکلیف نگه دارد
صفحه 20 از 107
که در قرآن از آن نهی شده است؛ یعنی، در جاهلیت عرب پس از طلاق مانع بودند که « عضل » زنان سلب آزادي میکردند به نحو
و اذا طلقتم النساء فبلغن اجلهن، فلا تعضلوهن ان ینکحن ازواجهن [ 31 ] ؛ اگر » : زن شوهر دیگري بکند، در این آیه چنین میفرماید
از جمله راههاي «. زنها را طلاق دادید و آنها پس از طلاق مدت معین عده را گذراندند، از ازدواج با شوهرانشان جلوگیري ننمایید
به دست آوردن زن آن بود که در سر زن مردي به خاطر به چنگ آوردن او چنگ درمیگرفت و اگر غالب میشد بی هیچ قید و
شرطی او را تصرف مینمود، و یکی از این ظلمهاي روشن، عمل خالد بن ولید است که به امر ابوبکر در درگیري تحمیلی با مالک
بن نویره انجام داد. بلافاصله پس از کشتن مالک، زن زیبایش را گرفت و سر مالک را به منزلهي سنگ زیر دیگ کرد.
زنده به گور کردن دختران
و اذا بشر » : بعضی از قبیلههاي عرب، مانند بنیاسد و بنیتمیم، دختران خود را زنده به گور میکردند، چنان که در قرآن است
[ احدهم بالانثی ظل وجهه مسودا و هو کظیم، یتواري من القوم من سوء ما بشر به ایمسکه علی هون ام یدسه فی التراب [ صفحه 57
اگر به یکی از آنها بشارت نوزاد دختر میدادند، چهرهاش تیره میشد و خشم خود را فرومیبرد و از » ؛ [ الاساء ما یحکمون [ 32
شنیدن این خبر ننگآور، از چشمهاي مردم پنهان میشد و سرگشته میشد که آیا قبول خواري نموده و دختر را نگهداري نماید و
چرا داشتن دختر عار بود؟ چون دختر نمیتواند مرد جنگاوري باشد و از «. یا او را در خاك پنهان کند، واقعا چه داوري بدي است
قبیله دفاع نماید و یا ممکن است در آینده در دست دشمنان قبیله اسیر شود، پس غیرت ایجاب میکرد که او را زنده به گور کنند!
و لا » : و نیز کشتن اولاد از ترس فقر از عادتهاي عرب جاهلی بود که قرآن از آن به عنوان یکی از عادتهاي بس نکوهیده یاد میکند
تقتلوا اولادکم خشیۀ املاق نحن نرزقهم و ایاکم ان قتلهم کان خطأ کبیرا [ 33 ] ؛ از ترس فقر اولاد خود را نکشید، ما هستیم که شما
«. و آنها را روزي میدهیم. براستی کشتن آنها (طفل بی گناه) جنایت بس بزرگی است
بتپرستی
بتپرستی، دین رایج عرب بود و به صورتهاي گوناگون در میان [ صفحه 58 ] آنان نفوذ داشت. برخی معتقدند که پایهگذار
را او از شام به مکه آورد، معروفترین خدایان کعبه هبل بود، به شکل « هبل » : بود. مینویسند « عمرو بن لحی » بتپرستی در حجاز
انسان ساخته شده بود و تیرهاي مقدس را که کاهن براي فال گرفتن به کار میبرد، جلوي او گذارده بودند [ 34 ] . کلبی در کتاب
مینویسد: دامنهي بتپرستی تا آنجا توسعه پیدا کرد که بتهایی را به شکل حیوان و گیاه و انسان و جن و فرشتگان و « الاصنام »
. [ ستارگان ساخته میشد و حتی سنگ را میپرستیدند [ 35
بتهاي نامدار
در طائف به صورت سنگی چهار گوش بود و نزدیک طائف چمن و چراگاه خاصی « لات » : بتهاي نامدار که نام آنها در قرآن آمده
« عزا » . داشت که حرم بود و قطع درخت و شکار و خونریزي در قلمروي آن روا نبود، و مردم مکه و دیگران به زیارت آن میرفتند
خداي بسیار عزیز که معادل ستارهي زهره بود، در نخله (شرق مکه) قرار داشت و بیش از سایر بتها اعتبار داشت. حرم عزا از سه
قدیمیترین بتها بت منات بود که عقیده داشتند خداي قضا :« منات » . درخت تشکیل شده بود و قربانی انسان هم بدان تقدیم میشد
و قدر، بخصوص فرمان مرگ جانداران در دست اوست، و محل این [ صفحه 59 ] بت در قدید (میان مکه و مدینه) در کنار دریا
بود، و همین بت مورد احترام شدید قبیلههاي ازد، اوس و خزرج بود، تا اینکه چنان که ابنکلبی نوشته، مولاي متقیان علیهالسلام به
فرمان پیامبر صلی الله علیه و آله آن را در سال دوم هجري شکست. این سه بت، خدایان مؤنث و تمثالهاي ملائکه بودند! یکی از
صفحه 21 از 107
و اللات و العزي و مناة الثالثۀ الاخري، فانهن الغرانیق العلی و ان » : عادتهاي قریش آن بود، در وقت طواف به دور کعبه میگفتند
بنات الله و هن یشفعن الیه؛ این سه بت، دختران خدا هستند و آنها در پیشگاه » : و یا این جمله را تکرار میکردند « شفاعتهن ترتجی
أفرأیتم اللات و العزي، و مناة الثالثۀ الاخري، ألکم الذکر » : در جواب این خرافات، قرآن چنین میفرماید «. خدا شفاعت خواهند نمود
و له الانثی، تلک اذا قسمۀ ضیزي، ان هی الا اسماء سمیتموها انتم و آباؤکم ما انزل الله بها من سلطان [ 36 ] ؛ آیا براستی شما فکر
میکنید لات و عزا و منات سومی بر چیزي قادرند که آنها را عبادت میکنید؟ و آیا براستی فکر میکنید ملائکه دختران خدا و
پسرها فرزندان شما هستند؟ اگر چنین پنداري درست باشد، چه تقسیم ظالمانهاي است! این پندارها نیست مگر ساخته و پرداختهي
مظهر روح چشمهها و آبهاي زیر زمین بود. در « بعل » «. شما و پدرانتان، و دلیلی از ناحیهي خدا بر [ صفحه 60 ] آنها نیامده است
أتدعون بعلا و تذرون احسن الخالقین [ 37 ] ؛ آیا شما در مشکلهاي خود بعل را صدا میزنید و بهترین » : آیهي شریفه میفرماید
علاوه بر خدایان عمومی، هر یک از عربها در خانهي خود بتی از چوب یا فلز یا سنگی که شکل «.؟! آفریننده را ترك میکنید
معینی نداشت درست کرده و هر وقت به خانه میرفتند، دور آن طواف میکردند و در هنگام مسافرت از آن اجازه میگرفتند و آن
بود و در آن شهرها ستارگان مورد احترام « صابئین » را همراه خود میبردند. در شهرهاي یمن و حران و قسمت شمالی عراق، مرکز
بودند. عقیده به نجوم و ارتباط حرکتهاي ستارگان با مقدرات زمینی بسیار قوي بود. هر یک از ستارگان را خداي یکی از حوادث
میدانستند. تمثالهاي مریخ و مشتري و زهره را در محرابگاه نصب میکردند و از آنها کمک میخواستند و قربانی هم به آنها تقدیم
میکردند. فکر صابئی احیانا در توجه به فرشته و جن جلوه میکرد. ملائکه را دختران خدا و مؤثر در حوادث میدانستند و براي
ماه، « کنانه » ، خورشید « حمیر » در خزاعه جن را پرستش میکردند؛ طایفهي « بنیملیح » خدا همسري از جن تصور میکردند. طایفهي
عطارد را [ صفحه 61 ] میپرستیدند [ 38 ] . در تاریخ طبري « اسد » شعري و « قبیس » سهیل و قبیلهي « طی » ، مشتري « جذام » و « لخم »
آمده: نخل مقدسی در نجران بود که نذرها را به صورت سلاح و پارچه و لباس بر آن میآویختند. قربانی شتر و گوسفند در مکه،
در کنار انصاب مختلف- که بت یا قربانگاه بود- رواج داشت؛ در قرآن کریم آمده است که قسمتی از محصول و چهارپایان را
و جعلوا لله مما ذرأ من الحرث و الانعام نصیبا فقالوا هذا لله بزعمهم و هذا لشرکائنا فما کان » : براي بتهاي خود قرار میدادند
لشرکائهم فلا یصل الی الله و ما کان لله فهو یصل الی شرکائهم ساء ما یحکمون؛ کفار مکه براي خدایان خود آنچه خدا از زراعت و
چهارپایان آفریده قرار میدهند و به گمان خود میگویند: این براي خداست و قسمت دیگر براي شریکان (بتها) اوست و از آنچه
] . [39] «. قسمت پروردگار بود، به خدا نمیرسد و آنچه از سهم خداست به شریکان میرسد، راستی چه داوري بدي میکنند
[ صفحه 62
عقیده به روز رستاخیز
و قالوا ان هی الا » : عقیده به روز رستاخیز کمتر در میان عربهاي جزیره به چشم میخورد. عدهاي از آنها چنانچه قرآن نقل میکند
یا «. جز زندگی دنیاي ما (زندگی دیگري) نیست و برانگیخته نخواهیم شد » : حیاتنا الدنیا و ما نحن بمبعوثین [ 40 ] ؛ و گفتند
و قالوا ما هی الا حیاتنا الدنیا نموت و نحیا و ما یهلکنا الا الدهر و مالهم بذلک من علم ان هم الا یظنون [ 41 ] ؛ و گفتند: » : میگفتند
و (لی) به این «. غیر از زندگانی دنیاي ما (چیز دیگري) نیست؛ میمیریم و زنده میشویم و ما را جز طبیعت هلاك نمیکند »
صفحه 63 ] در دائرة المعارف فرید وجدي [ 42 ] از ژرژ لابوم نقل ] «. (مطلب) هیچ دانشی ندارند (و) جز (طریق) گمان نمیسپرند
میکند که: بعضی معتقد بودند که روح وقتی از بدن جدا شد به صورت مرغی درمیآید که پیوسته اطراف قبر پرواز میکند و
نوحهسرایی مینماید و او وسیله خبررسانی فرزندان و باقیماندگان است، و اگر کشته شده باشد، مرغ فریاد میزند: سیرابم کنید! تا
باقیماندگان انتقام کشته را از کشنده بگیرند.
صفحه 22 از 107
برداشت عرب از نبوت و معاد
عرب جاهلی چنین میپنداشت که پیامبر باید از خوردن و آشامیدن و همسر گرفتن و فرزند داشتن و در بازار راه رفتن خودداري
نماید، و هیچ یک از اینها با شأن رسالت و پیامبري سازگار نیست. در قرآن کریم به همهي آنها اشاره شده؛ مثلا، از آنها نقل
مال هذا الرسول یأکل الطعام و یمشی فی الاسواق لولا انزل الیه ملک فیکون معه نذیرا [ 43 ] ؛ این چگونه پیامبري است » : میکند که
میبینیم مشرکان «. که غذا میخورد و در بازارها به راه میافتد، و چرا ملکی به همراه او فرستاده نشده تا همراه او مردم را بیم دهد
بر اساس فطرت الهی اگر چه در مقام عمل [ صفحه 64 ] میخواستند این فطرت را نادیده بگیرند، ولی اصل ضروري بودن پیامبر را
نمیتوانند انکار نمایند و بلکه به خیال باطل خود، پیامبر را بی نیاز و بالاتر از نیاز به غذا و همسر میپنداشتند، و به اصطلاح اشکال
در صغراي قضیه بوده نه کبرا. در مورد معاد هم نمیتوانستند به حساب فکر کوتاه خود باور کنند چگونه انسان دوباره پس از مرگ
أاذا کنا عظاما و رفاتا إنا لمبعوثون خلقا جدیدا [ 44 ] ؛ آیا وقتی که ما » : زنده میشود. قرآن استبعاد این افراد را چنین نقل میکند
ان هی الا حیاتنا الدنیا نموت و » : و یا در آیهي دیگر میفرماید «؟! استخوان شده و پوسیدیم، باز با خلقت دیگر مبعوث خواهیم شد
«. نحیا و ما نحن بمبعوثین [ 45 ] ؛ جز این زندگی دنیا که زنده میشویم و میمیریم حیات دیگري نیست، و ما مبعوث نخواهیم شد
رواج رباخواري
طبري میگوید: هنگامی که زمان طلب فرامیرسید، بستانکار به بدهکار میگفت: وام را میدهی یا به مبلغ ربا میافزایی؟ اگر
بدهکار قدرت تأدیهي وام را داشت، میداد وگرنه به مبلغ ربا در هر سال افزوده میشد. شاید به همین جهت آیهي شریفه اشاره
یا ایها الذین آمنوا لاتأکلوا الربا اضعافا [ صفحه 65 ] مضاعفۀ [ 46 ] ؛ اي افرادي که ایمان آوردهاید! ربا را به چند برابر » : میفرماید
از مظاهر انحطاط جامعهي جاهلی، شیوع زنا بود. هر مرد میتوانست با چند زن ارتباط نامشروع برقرار بکند، و «. افزون نخورید
و» : همان طور نیز زن میتوانست با چند مرد ارتباط نامشروع جنسی برقرار بکند، تا جایی که زنها را بالاجبار وادار به زنا میکردند
لا تکرهوا فتیاتکم علی البغاء ان اردن تحصنا [ 47 ] ؛ و دخترهاي خود را مجبور به زنا و فجور نکنید، و براي درآوردن پول به این
«. ننگ اقدام ننمایید
به کجا رسیدند!؟
از چنین اوضاع فلاکتبار در عرض مدت کم رهایی یافته و به جایی رسیدند که آن را مهیار دیلمی چنین خلاصه میکند: ما برحت
مظلمۀ دنیاکم حتی اضاءت کوکب فی هاشم بنتم به و کنتم من قبله سر یموت فی ضلوع کاتم فصار هل من ملک مسالم یقول هل
من ملک مقاوم اي عرب! همواره دنیاي شما تاریک و وحشتناك بود، تا اینکه ستارهي درخشانی از طایفهي هاشم درخشان شد. به
برکت تعلیمهاي حیاتبخش او بود که در جهان قد علم کردید، در حالی که پیش از آن خیلی گمنام بوده و بسان رازي که در [
صفحه 66 ] سینهي رازدار پنهان میشود بودید. تا آن جا رسیدید که همان دستهي پراکنده و دور از تمدن و معنویت که به قدرتهاي
اطراف میگفتید با ما با مسالمت رفتار کنید، گفتید: آیا توان مقاومت در برابر ما را دارید؟
شرح خدمتهاي مولاي متقیان
اشاره
متن: کلما اوقدوا نارا للحرب اطفأها الله او نجم قرن للشیطان و فغرت فاغرة من المشرکین قذف اخاه فی لهواتها فلاینکفیء حتی یطأ
صفحه 23 از 107
صماخها باخمصه و یخمد لهبها بسیفه. شرح: هر وقتی که صفهاي دشمنان متشکل شده و در صدد روشن کردن آتش جنگ
میشدند، خدا آن را خاموش ساخته، و یا شاخی از شیطان و حیلهاي از مشرکان براي از هم پاشیدن اجتماع مسلمانان گسترده
میشد، برادر خود را براي درهم کوبیدن آنان به گلوگاه دشمن میانداخت، و او هم از جبههي جنگ برنمیگشت، تا اینکه
سرهاي دشمن را لگدکوب نموده و آتش جنگ را با شمشیر خود خاموش میکرد. خلاصه، این قسمت شرح فشردهاي از فداکاري
مولاي متقیان علیهالسلام و همیشه در کنار رسول خدا صلی الله علیه و آله بودن وي و کفایت در جنگهاي هولناك به دست
خیبرگشاي وي میباشد، و از طرفی از کنار آمدن و کنارهگیري زمامداران اسلام و دست به عصا حرکت کردن [ صفحه 67 ] آنان
میباشد. دلسوزي و مراقبت براي دین و نگهداري آن، چنان گوهر گرانبهایی است که با خون شهیدان اسلام و کوشش مجاهدان و
در رأس آنها رسول اکرم صلی الله علیه و آله به دست آمده؛ این امر ایجاب میکند که زمامدار باید کسی باشد که مجاهدتهاي وي
در مواقع هولناك که هنوز اثري از پیروزي اسلام نیست ثابت باشد، و این حقیقت به اتفاق جز در وجود مقدس مولا ثابت نیست،
بلکه فرار کردن آنها در نزد منصفان از سیرهنویسان، ثابت و روشن است. این امتیاز را در زمان ایراد این خطبه، مستحفظان از امت و
و لقد علم المستحفظون من » : اصحاب رسول اکرم صلی الله علیه و آله آن را بخوبی میدانستند؛ چنان که خود مولا میفرماید
اصحاب محمد صلی الله علیه و آله انی لم ارد علی الله و لا علی رسوله ساعۀ قط و لقد واسیته بنفسی فی المواطن التی تنکص فیها
الابطال و تتاخر فیها الاقدام [ 48 ] ؛ دانشمندان از صحابه که حفاظت اسلام به عهدهي آنان بود، خوب میدانستند که من حتی یک
لحظه بر خدا و رسولش رونیاوردم، و در معرکههاي هولناك که پهلوانان از شرکت در آن سر باز زده و قدم پس مینهادند، براستی
ابن ابیالحدید در شرح این » «. استوار مانده و مواسات نمودم، و این مواسات در اثر شجاعتی بود که خدا مرا با آن گرامی داشته بود
این مواسات یکی از » : قسمت میگوید: یکی از فضیلتهاي [ صفحه 68 ] مختص آن حضرت همین مواسات است؛ او میگوید
ویژگیهاي برتر مولا- صلوات الله علیه- است که هیچ منکري ندارد؛ در جنگ احد در کنار رسول اکرم صلی الله علیه و آله پایدار
بود، اما دیگران فرار کردند، و نیز در جنگ حنین و خیبر استقامت کرد و عدهاي که پیامبر پیش از او براي فتح خیبر فرستاده بود
محدثان » : 49 ] . همچنین او میگوید ] «. فرار کردند، اما مولا همچنان میجنگید، تا خدا به دست او فتح را نصیب اسلام نمود
آوردهاند: هنگامی که در جنگ احد رسول الله صلی الله علیه و آله جراحت سخت برداشت، مردم گفتند: محمد صلی الله علیه و آله
کشته شد. لشکري از مشرکان او را دیدند که در میان کشتهشدگان افتاده، اما هنوز زنده است، آهنگ او کردند. به علی علیهالسلام
فرمود: اینها را از من بران. مولاي متقیان علیهالسلام نیز به آن لشکر حملهور شد و رئیس آنان را کشت؛ آنگاه لشکري دیگر آهنگ
حمله به رسول الله صلی الله علیه و آله نمود، باز فرمود: یا علی! اینها را از من بران. مولا علیهالسلام حملهور شد و لشکر را به عقب
زده و پراکنده نموده و رئیس آنان را به قتل رسانید. باز لشکر سومی به آهنگ کشتن رسول الله صلی الله علیه و آله حمله کرد،
همچنان به علی علیهالسلام فرمان دفاع داد، مولا نیز این لشکر را عقب رانده و رئیس آنان را کشت. پس از این واقعه، رسول اکرم
صلی الله علیه و آله میفرمود: جبرئیل علیهالسلام به من گفت: براستی این دفاع علی علیهالسلام مواسات است. من به جبرئیل [
صفحه 69 ] گفتم: چرا این گونه نباشد، در حالی که او (علی علیهالسلام) از من است و من نیز از اویم. آنگاه جبرئیل گفت: من هم
از شما (دو تن) هستم. باز محدثان روایت کردهاند مسلمانان در روز شکست مسلمانان و حملهي مشرکان و دفاع مولاي متقیان
شمشیري نیست مگر « لا سیف الا ذوالفقار و لا فتی الا علی » : علیهالسلام از آسمان صداي هاتفی را شنیدند که ندا در میداد
ذوالفقار، و جوانمردي نیست جز علی علیهالسلام. آنگاه رسول الله صلی الله علیه و آله به حاضران فرمود: نمیشنوید!؟ این صداي
جبرئیل است [ 50 ] . اما در واقعهي حنین، مولا علیهالسلام با تنی چند از بنیهاشم با رسول الله صلی الله علیه و آله پس از آنکه
مسلمانان پشت به جنگ کرده و فرار کردند، همچنان پایداري نموده و گروهی از قبیلهي هوازن را در برابر چشمش به قتل رسانید،
تا پس از مدتی انصار به جبههي جنگ برگشتند و قبیلهي هوازن شکست سختی خورد و اموالش به غنیمت مسلمانها درآمد، و
صفحه 24 از 107
داستان فتح خیبر هم که مشهور است. باز ابن ابیالحدید در شرح فرمایش مولا- صلوات الله علیه- که به حضرت امام حسن
لاتدعون الی مبارزة و ان دعیت الیها فاجب فان الداعی إلیها باغ و الباغی مصروع [ 51 ] ؛ هرگز مردم را به » : علیهالسلام میفرماید
مبارزه نه طلب، و اگر به مبارزه خوانده شدي [ صفحه 70 ] اجابت کن، چه اینکه دعوت کننده ستمگر است و هر ستمگر به زمین
نشنیدیم که علی علیهالسلام کسی را به مبارزه بخواند، مگر اینکه کسی او را به اسم میخواند و یا به » : چنین میگوید «. میخورد
طور عموم دعوت به مبارزه میکرد؛ امام در این وقت به طرف او رفته و با او پیکار میکرد. در روز بدر، پسران ربیعۀ بن عبد
شمس، بنیهاشم را به مبارزه دعوت کردند علی علیهالسلام با آنان به جنگ پرداخت و ولید را کشت. علی در کشتن عتبه با حمزه
مشارکت داشت، و در جنگ احد، طلحه پسر ابیطلحه دعوت به مبارزه کرد و علی با آن به مقابله پرداخت و او را کشت. در روز
خیبر، مرحب دعوت به مبارزه کرد و علی پس از مبارزه او را کشت؛ اما مبارزهي علی در جنگ خندق با عمرو بن عبدود، مسألهاي
نبود که از آن به عنوان حادثهي بزرگ و یا عظیم یاد کرد، بلکه بالاتر از اینهاست. این حادثه به گونهاي است که شیخ ما
در جواب سائلی که پرسید: کدام یک در نزد خدا منزلتی عظیم دارند، علی یا ابوبکر؟ گفت: به خدا قسم! مبارزهي علی « ابوالهذیل »
با عمرو در جنگ خندق، معادل تمام اعمال مهاجر و انصار و طاعات آنها و برتر میباشد، تا چه رسد به ابوبکر تنها.
پایداري علی در جنگها از زبان حذیفه
از حذیفۀ بن الیمان روایتی نقل شده که مناسب مقام و بلکه رساتر [ صفحه 71 ] از گفتهي ابوالهذیل است. قیس بن الربیع از
ابوهارون عبدي، از ربیعۀ بن السعدي روایت کرده که گفت: به نزد حذیفۀ الیمان آمدم و گفتم: یا اباعبدالله! مردم دربارهي مناقب
علی بن ابیطالب علیهالسلام مطالبی نقل میکنند که اهل بصیرت به آنان میگویند: شما در مدح این مرد افراط میکنید آیا شما
روایتی براي من نقل میکنید، که براي مردم نقل کنم؟ گفت: اي ربیعه! آنچه که دربارهي علی از من سؤال میکنی و اینکه حدیثی
از براي او نقل کنم، به خداي جانآفرین که جان حذیفه در دست اوست قسم! اگر تمام اعمال امت محمد صلی الله علیه و آله و
سلم را از وقت بعثت پیامبر تا امروز در یک کفهي ترازو قرار دهند و یک عمل علی علیهالسلام را در کفهي دیگر، عمل علی
علیهالسلام بر آنها برتر خواهد شد. ربیعه گفت: یا اباعبدالله! این مدح، غیرقابل پذیرش و گمان میکنم دچار زیادهروي شدي و
مبالغه کردي. حذیفه گفت: اي مردم لئیم و خوار! چگونه غیرقابل پذیرش است؟ کجا بودند مسلمانان در جنگ خندق، وقتی که
عمرو و پیروانش بر آنان عبور میکرد، ترس و وحشت آنان را فرا گرفته بود و به مبارزه دعوت میکرد، از ترس عقبنشینی کردند
تا اینکه علی به مبارزهي او رفته و او را کشت؟ به خدا قسم! همین عمل علی در آن روز، از نظر اجر اخروي بالاتر از اعمال امت
محمد صلی الله علیه و آله و سلم تا به امروز و تا روز قیامت است! و در حدیث مرفوع آمده: رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم در
آن روز وقتی که علی علیهالسلام به طرف عمرو رفت، فرمود: تمام پیکرهي ایمان [ صفحه 72 ] به مبارزهي تمام پیکرهي شرك
رفت. ابوبکر بن عیاش گفته است: علی بن ابیطالب علیهالسلام ضربهاي زده است که پربارتر از او در تاریخ اسلام نیست، و آن هم
ضربهي علی در جنگ خندق به عمرو است! و براستی علی هم نیز ضربهاي خورد که در تاریخ اسلام از آن ضربه شومتر نیست.
(یعنی ضربهي ابنملجم- لعنۀ الله علیه-) در حدیث مرفوع آمده است: رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم وقتی که علی به مبارزهي
عمرو رفت، همواره دستهاي خود را به طرف آسمان بلند نمود و با سر باز به راز و نیاز مشغول بود و چنین میگفت: بار الها! تو در
جنگ بدر عبیده را از من گرفتی و حمزه را در جنگ احد، علی را امروز خودت حفظ کن! پروردگارا! مرا تنها نگذار و تو از
بهترین وارثان هستی. جابر بن عبدالله انصاري میگوید: به خدا قسم! داستان کشتن علی علیهالسلام عمرو را در روز احزاب و
شکستن مشرکان، پس از آن مسألهاي نیست که چیزي شبیه او باشد، مگر آنچه که خدا در داستان طالوت و جالوت نقل فرموده:
عمرو بن «. فهزموهم باذن الله و قتل داود جالوت؛ پس بدین سان آنان به اذن خدا آنان را شکست داد و داوود، جالوت را کشت »
صفحه 25 از 107
ازهر از عمرو بن عبید از حسن روایت میکند: وقتی که علی علیهالسلام عمرو را کشت، سر او را جدا کرده و آورد به پیش روي
پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم انداخت و عمر و ابوبکر برخاستند و به سر بوسه زدند! [ صفحه 73 ] دیدند رسول خدا صلی الله علیه
و آله و سلم لا اله الا الله گویان میفرمود: این پیروزي است، یا این آغاز پیروزي است [ 52 ] . چنانچه بخواهیم شرح پایداري و
دلاوري مولا- صلوات الله علیه- را در جنگهاي اسلام و پا کشیدن زمامداران نابحق صدر اسلام را برشمریم، از وضع شرح خطبه
جهاد که با آن پایههاي اسلام استوار و با استواري آن، » : خارج میشویم [ 53 ] . شیخ در مورد شرح دلیریهاي مولا چنین میگوید
دستورها و قوانین اسلام محکم و مستقر میگردد، امیرالمؤمنین علی علیهالسلام را از آن بهرهي وافري است که در میان مردم شهرت
یافته و در نزد خاصه و عامه منتشر شده و هیچ یک از دانشمندان در این مهم اختلافی نداشته و مردم فهمیده نیز در درستی آن
نزاعی ندارند و هیچ کس نمیتواند در این حقیقت تردید داشته باشد، مگر سادهلوحان کم فهم که در اخبار تأمل کافی نمینمایند،
و نیز هیچ یک از ناظران آثار در آن دچار شک و تردید نشده است، مگر کسی که از سر عناد، آزرمی از ننگ و عار ندارد، چنین
. [54] «. امر روشنی را انکار نماید
رنجپذیري علی در راه خدا
متن: مکدودا فی ذات الله [ صفحه 74 ] شرح: علی در راه خدا رنجپذیر بود. ابن دأب [ 55 ] میگوید مولاي متقیان علیهالسلام در
جنگ احد هشتاد جراحت به پیکرش وارد آمده بود. جراحتی که فتیلهها، پارچهها از یک طرف داخل آنها میکردند و از طرف
دیگر جراحتها بیرون میآوردند! رسول الله صلی الله علیه و آله به عیادتش آمد، در حالی که مانند قطعه گوشت کوبیده در روي
ان رجلا » : پوستی افتاده بود. رسول اکرم صلی الله علیه و آله از دیدن این همه جراحت شمشیرها و اسلحهي کاري گریست و فرمود
یصیبه هذا فی الله لحق علی الله ان یفعل به و یفعل؛ مسلما مردي را که این همه در راه خدا فداکاري نماید، بر خدا حق است که او
مولا- صلوات الله علیه- در حالی که میگریست جواب داد: اي رسول خدا! پدرم و مادرم فداي تو باد! «. را چنین و چنان بکند
سپاس خداي را که مرا موفق کرد و در جنگ، نه پشت به دشمن کردم و نه فرار نمودم، پدرم و مادرم فدایت، چگونه از فیض
شهادت محروم شدم!؟ فرمود: چنین نیست، شهادت در آینده نصیب تو خواهد شد. [ صفحه 75 ] رسول الله فرمود: ابوسفیان پیام داده
و به حمراء الاسد [ 56 ] وعده گذاشته. عرض کرد: پدر و مادرم فدایت! به خدا سوگند! اگر پیکرم را به دوش بکشند- و به بدتر از
و کأین من نبی قاتل معه ربیون » : این حال باشم- دست از دامن تو برنمیدارم! آنگاه در اثر این کوشش و استقامت، آیه نازل شد
کثیر فما وهنوا لما اصابهم فی سبیل الله و ما ضعفوا و ما استکانوا و الله یحب الصابرین [ 57 ] ؛ و چه بسیار پیامبرانی که در رکاب آنان
مردان خدایی زیادي به جنگ میپردازند و هرگز در راه خدا آنچه به آنان از صدمهها میرسد، به خود سستی و ضعف و زبونی راه
نسیبهي جراحه و زن دیگر که مجروحان رزمنده را معالجه میکردند، به رسول الله صلی «. نمیدهند، و خدا دوستدار صابران است
الله علیه و آله گفتند که: علی علیهالسلام چه بردبار است و هیچ از درد این همه جراحت ناله نمیکند، و گفتند: یا رسول الله صلی
الله علیه و آله! این همه پارچه که به زخمهاي فراوانش میگذاریم، آن هم از محلی پارچه را داخل و از جاي دیگر بیرون میآوریم،
ندیدیم که از درد بنالد و همه را کتمان میکند. [ صفحه 76 ] آنگاه ابن وأب میگوید: در هنگامی که به شهادت رسید، جراحتهاي
پیکر مبارکش از فرق سر تا قدمها هزار جراحت بود.
کوشا در اجراي فرمان خدا
یا ایها الذین آمنوا من یرتد » : متن: مجتهدا فی امر الله شرح: در اجراي فرمان الهی بسیار کوشا بود. اشاره به این آیهي شریفه است
منکم عن دینه فسوف یأتی الله بقوم یحبهم و یحبونه اذلۀ علی المؤمنین اعزة علی الکافرین یجاهدون فی سبیل الله و لا یخافون لومۀ
صفحه 26 از 107
لائم ذلک فضل الله یؤتیه من یشاء و الله واسع علیم [ 58 ] ؛ اي افرادي که ایمان آوردهاید! هر کس از شما از دین خودش برگشت،
بزودي خدا قومی را خواهد آورد که خدا آنان را دوست میدارد و آنان نیز خدا را دوست میدارند، در قبال مؤمنان سخت فروتن
و در مقابل کافران سرکش و در راه خدا مجاهده میکنند و از ملامت ملامتگران ترسی به خود راه نمیدهند، و این فضل الهی
به نقل آیت الله علی الاطلاق، علامه حلی- قدسسره- در «. است که به هر کس بخواهد ارزانی میدارد، و خدا واسع و داناست
علی بن ابیطالب علیهالسلام « فسوف یأتی [ صفحه 77 ] الله » کتاب کشف الحق از ثعلبی، که او در تفسیرش آورده که مراد از
هم امیرالمؤمنین علی » : میباشد. در تفسیر مجمع البیان، در ذیل همین آیه، از عمار و حذیفه و ابنعباس روایت کردهاند که
میتوان گفت که مسلما از بارزترین مصداقهاي این «. علیهالسلام و اصحابه حین قاتل من قاتل من الناکثین و القاسطین و المارقین
« ما ینطق عن الهوي » آیهي شریفه، عبارت از مولاي متقیان علیهالسلام است، زیرا این اوصاف را رسول اکرم صلی الله علیه و آله که
میباشد، دربارهي آن بزرگوار فرمود؛ زیرا رسول الله صلی الله علیه و آله در فتح خیبر پس از رد پرچمدار- که مردم را از یهودیان
لأعطین الرایۀ غدا رجلا یحب الله و رسوله و یحبه الله و رسوله » : خیبر میترساند، چنان که مسلمانان او را نیز میترسانیدند- فرمود
کرارا غیر فرار لایرجع حتی یفتح الله علی یده لم اعطاها ایاه؛ فردا پرچم را به دست مردي خواهم داد که دوست دارد خدا و رسولش
را و خدا و رسولش نیز او را دوست میدارد؛ پی در پی به دشمن حمله میکند، و ابدا فرار نمیکند و از جنگ برنمیگردد، تا خدا
. [59] «. به دست او فتح و پیروزي پیش میآورد
نزدیک به رسول خدا
متن: قریبا من رسول الله [ صفحه 78 ] شرح: نزدیک به رسول خدا صلی الله علیه و آله؛ یعنی، مولاي متقیان خویشاوندي نزدیک و
مؤکد داشت، زیرا پسر عم ابوینی رسول اکرم صلی الله علیه و آله و هم دامادش که تأکید خویشاوندي است. اشاره به این آیهي
و هو الذي خلق من الماء بشرا فجعله نسبا و صهرا و کان ربک قدیرا [ 60 ] ؛ و او آن پروردگاري است که از آب بشر » : شریفه است
ثعلبی در تفسیر خود «. را آفرید و او را داراي نسب و خویشاوندي از ناحیهي زن و یا شوي قرار داد، چه اینکه پروردگار تو تواناست
«... و هو الذي خلق » : به سند از ابی قتیبه تمیمی، از ابن سیرین روایت کرده که او گفت: من از ابنسیرین در تفسیر آیهي شریفهي
شنیدم گفت: آیه در خصوص پیامبر و علی بن ابیطالب نازل گشت. رسول اکرم صلی الله علیه و آله فاطمه علیهاالسلام را به علی-
صلوات الله علیه- تزویج نمود، در حالی که او فرزند عمویش بود؛ پس علی علیهالسلام هم خویشاوندي نسبی دارد و هم خویشی
گفت: آیه در مورد «... و هو الذي » دامادي [ 61 ] . کراچکی در کنز الفوائد به سند خود از ابن عباس روایت کرده که: در تفسیر آیه
رسول اکرم صلی الله علیه و آله نازل شد، هنگامی که دخترش را به علی علیهالسلام تزویج نمود، علاوه بر اینکه قرابت نسبی هم
[ داشت. [ صفحه 79
علی، امیرالمؤمنین
متن: سیدا فی اولیاء الله شرح: و بزرگ اولیاي خدا. بزرگی و مهتري با فضیلتهاي معنوي و دارا بودن حد اکمل تقوا میباشد. چنانچه
کتابهاي فریقین مشحون از فضیلتهاي «. ان اکرمکم عند الله اتقکم؛ ارجمندترین شما با تقواترین شماست » : در این آیهي شریفه آمده
مولاي متقیان است. این در صورتی است که بحث در معیار بزرگی باشد، و اگر عنوان سیادت و بزرگی باشد، آن هم نیز در
روایات وارده از طریق عامه و خاصه فراوان است که ما به روایتی که در حلیۀ الاولیاي ابونعیم اصفهانی آمده بسنده میکنیم. در این
یا انس اسکب لی وضوء (ثم قال) فصلی رکعتین ثم قال یا انس یدخل علیک » : کتاب آمده: رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود
من هذا الباب امیرالمؤمنین و سید المرسلین و قائد الغر المحجلین و خاتم الوصیین [ 62 ] ؛ اي انس! آب وضو را براي من بریز. سپس
صفحه 27 از 107
دو رکعت نماز گزارد، و آنگاه گفت: اي انس! از این در بر تو وارد میشود امیرالمؤمنین و سید المسلمین و پیشواي پیشانی سفیدان
انا سید النبیین و علی سید الوصیین و فی الخبر للحسین علیهالسلام انت » : صفحه 80 ] در مناقب ابن شهرآشوب آمده ] «. و خاتم اوصیا
السید و ابن السید و اخو السید؛ من بزرگ پیامبرانم، تو بزرگ اوصیا هستی، و در خبر آمده که حضرت رسول به حضرت حسین
«. علیهالسلام فرمود: تو بزرگی و زادهي بزرگی و برادر بزرگی
فرار دیگران در جنگها
متن: و تنکصون عند النزال و تفرون عند القتال شرح: و در رویارویی جا زده و به عقب برگشته و از معرکه فرار میکردید. ابن
راویان از اهل حدیث اختلاف نکردهاند که در آن روز ابوبکر فرار » : ابیالحدید پس از نقل جنگ احد از تاریخ واقدي میگوید
نکرده و در گروه استقامتکنندگان ثابت ماند. اگر چه از او نقل نشده جنگ بکند و کسی را بکشد، و خود ثابت ماندن جهاد است
63 ] . بسیار شگفتانگیز است که به اتفاق تواریخ، زنهاي مدینه که فرار مردها را میدیدند، ] «! و همین به تنهایی کفایت میکند
«... و الرسول یدعوکم فی اخریکم » : سرزنش کرده، دوك و نخ میدادند که تو زنی، دوك برگیر و نخ بریس. قرآن هم میفرماید
پیامبر شما را میخواند، این ثبات بی خاصیت به چه درد میخورد که نه کشتنی باشد و نه پیکاري و نه حرکت و نه صدایی. [
با اقتدا و تأسی به رسول اکرم صلی الله علیه و آله حداقل فراریان «... و لکم فی رسول الله اسوة حسنۀ » صفحه 81 ] میبایست به حکم
را به عودت به جنگ میخواند، زیرا فرار از میدان جنگ به حکم قرآن کریم گناه کبیره است. در این صورت انسان چگونه به خود
اجازه میدهد که همچنان در جاي خود ثابت بماند؟ علاوه بر اینکه خود ثبات به معناي جهاد باشد، چه دلیلی بر این تنزیل هست!؟
در عمر بن خطاب اختلاف شده که » : ولن یصلح العطار ما افسد الدهر. همچنین ابن ابیالحدید میگوید « انها کلمۀ هو قائلها » بلکه
آیا در آن روز ثابت مانده است یا نه. تمام راویان به اتفاق گفتهاند که عثمان ثابت نماند؛ واقدي ذکر کرده که ثابت نماند، ولی
محمد بن اسحاق و بلاذري گفتهاند که وي با اشخاصی که ثابت ماندند بوده و فرار نکرده است، و نیز به اتفاق گفتهاند که ضرار
بن خطاب فهري سرش با نیزه شکافته شد و گفت: این نعمتی است که باید سپاسگزاري کرد؛ اي پسر خطاب! چه اینکه من قسم
خوردهام هیچ مردي را از قریش نکشم، و این داستان را محمد بن اسحاق و غیر او نقل و روایت کردهاند و در این اختلافی نیست.
اختلاف در این است که آیا شکافته شدن سر وي در هنگام فرار بوده و یا در هنگام مقاومت؟ افرادي که این واقعه را نقل میکنند،
میگویند در موقع فرار نیزه سرش را شکافته است، و کسی نگفته که او همزمان با عثمان فرار کرد و به طرفی رفت که او بدان جا
فرار میکرد، و فقط به کوه پناهنده [ صفحه 82 ] شد؛ و این هم عیبی ندارد و گناه نیست، چه اینکه افرادي که با رسول الله صلی الله
علیه و آله و سلم مقاومت میکردند، همهشان به کوه پناهنده شده و از کوه بالا رفتند؛ ولی شایسته است که فرق گذاشته شود بین
64 ] . همچنین طبرسی در مجمع ] «. کسی که در آخر درگیري پناهنده شد و بین کسی که هنوز جنگ ادامه داشت به کوه پناه بردند
کسی در شکست احد و فرار مسلمانها با رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم پایدار نماند، مگر ابودجانه و علی » : البیان آورده
علیهالسلام و چنانچه گروهی به رسول الله صلی الله علیه و آله حملهور میشدند، علی بر آنها حمله میکرد و آنها را از پیش روي
رسول اکرم صلی الله علیه و آله میراند، و علی به قدري شمشیر زد که بالاخره شمشیرش شکست. رسول الله صلی الله علیه و آله
و علی با مشرکان جنگ میکرد، تا در سر و » : تا آن جا که میگوید «. شمشیر خود را که ذوالفقار نام داشت به علی علیهالسلام داد
ابن ابیالحدید میگوید: در سال 608 در نزد محمد بن سعد علوي «. رو و دو دست و شکم و پاهایش هفتاد جراحت وارد شد
[ موسوي، فقیه شیعهي امامیه، در منزلش در بغداد در درب الدواب حاضر شدم، و براي او کسی مغازي واقدي را میخواند [ 65
حدیث کرد بر من ابن ابیسبره از [ صفحه 83 ] خالد بن ریاح، از ابوسفیان مولاي پسر ابواحمد گفت: از محمد بن مسلمه شنیدم که
میگفت: به دو گوشم شنیدم و به دو چشم دیدم که رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم در روز احد، وقتی که مردم بر کوه
صفحه 28 از 107
پناهنده میشدند و او آنان را دعوت میکرد و آنان ترتیب اثر نمیدادند، میفرمود: به طرف من بیایید اي فلان! و اي فلان! من
رسول خدا هستم. هیچ یک از آن دو ترتیب اثر نداده و به راه خود ادامه دادند. در اینجا ابن سعد به من اشاره کرد که بشنوم، و
گفتم: چه چیزي در این روایت هست؟ گفت: این یا فلان و یا فلان، کنایه از آن دو نفر است. گفتم: شاید آن دو نفر نباشند و
دیگري باشد. گفت: در بین صحابه کسی جز آن دو نفر نیست که ناقل ناگزیر از حیا باشد که از فرار آنان با کنایه صحبت کند.
گفتم: این گفتهي تو پنداري بیش نیست. گفت: با من مجادله نکن. سپس قسم خورد که واقدي به غیر آن دو نفر کسی دیگر را در
. [66] «. نظر ندارد، و اگر غیر آن دو نفر بود به طور صریح اسم میبرد؛ و از مخالفت من با او در چهرهاش برافروختگی ظاهر شد
گر چه این احتمال در حدیث ابن ابیسبره هست، ولی فرمودهي سید فقیه منصفانه است، و مانع از تصریح فقط حیاي نویسنده
در جنگ حنین که پس :« تفرون من القتال » . نیست، چنانچه سید فرموده، چه اینکه امکان دارد از راه تقیه مجبور به کنایه بوده است
از فتح مکه در سال [ صفحه 84 ] هشتم هجري واقع شد، مفسران و تاریخنویسان اسلامی همگی این را در کتابهاي خود آوردهاند
که: وقتی رسول خدا صلی الله علیه و آله نماز صبح را با اصحاب خود به جا آورد، به طرف وادي حنین روانه شد. لشکرهاي هوازن
از هر ناحیه محاصره شدند و بنیسلیم که در پیش بودند، پشت سر آنان شکست خوردند و خدا بین آنان و دشمنانشان فاصله
انداخت، به جهت غروري که به زیادي خود پیدا کردند، و علی علیهالسلام در حالی که پرچم در دست او بود، با عدهي قلیلی با
آنان به جنگ پرداخت و شکستخوردگان از مقابل رسول خدا صلی الله علیه و آله گذشتند، بدون اینکه منتظر پیامبر صلی الله علیه
و آله باشند. عباس بن عبدالمطلب لگام استر پیامبر صلی الله علیه و آله را گرفته بود، فضل از طرف راست و ابوسفیان بن حرث بن
[ عبدالمطلب از طرف چپ، و نوفل بن حرث و ربیعۀ الحرث با نه نفر از بنیهاشم و دهم آنان ایمن بن ایمن بودند. [ صفحه 87